جدول جو
جدول جو

معنی گرپه گرپه - جستجوی لغت در جدول جو

گرپه گرپه
گروه گروه، پیوسته، همواره، پی در پی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

صدای پیاپی که از برخورد چیزی به چیزی به گوش برسد مانند صدای سم اسب
فرهنگ فارسی عمید
(گُ گُ)
گروهاگروه. گروه پس گروه. دسته دسته. فوج فوج:
دلم یکی و در او عاشقی گروه گروه.
فرخی.
زر فروریخت پشته پشته چو کوه
تا کنند آن زمین گروه گروه.
نظامی.
رجوع به گروه و گروها گروه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رُ گُ رُ)
نقل صوت نعل اسب و مانند آن: دل من گرپ گرپ میزد
لغت نامه دهخدا
تصویری از گروه گروه
تصویر گروه گروه
دسته دسته، فوج فوج
فرهنگ لغت هوشیار
صدای نعل اسب و مانند آن. یا گرپ گرپ زدن دل. ضربان قلب با شدت و صدا: دلم گرپ گرپ میزد
فرهنگ لغت هوشیار
پر از گره. یا گره گره کاری را کردن، نامنظم و اندک اندک آنرا انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
دسته دسته، فوج فوج، قسمت قسمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صدایی که هنگام راه رفتن در آب پدید آید
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سرهم، پیاپی، به مقدار زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی
آوایی که از گفتگو پدید آید
فرهنگ گویش مازندرانی